جمشید عدالتیان فعال اقتصادی در روزنامه قانون به موضوع حضور هیأتهای تجاری کشورهای اروپایی در ایران اشاره کرد و با تیتر«ورود هیأتهای اروپایی به ایران و چند نکته» نوشت:
طی ماه های اخیر کشورهای اروپایی با اعلام آمادگی برای اعزام هیاتهای تجاری خود نشان دادند که بیش از آنچه انتظار میرفت از تغییر روند حاکم بر مناسبات ایران و غرب خرسند هستند .
در ماههای اخیر هیات تجاری فرانسه راهی ایران شده است و هیاتهای تجاری آلمان و هلند و بلژیک و دیگر کشورهای اروپایی نیز در راه هستند. وضعیت تازه نشان میدهد سیاستهای دولت جدید از سوی اروپاییها مثبت تلقی شده و آنها نیز به نتایج مذاکرات ایران با کشورهای 1+ 5 خوشبین هستند و از این رو میخواهند از موقعیت پیش آمده بهره کافی را ببرند.بدون شک در این عرصه هر دو طرف از نزدیک شدن به یکدیگر و برقراری روابط تجاری سود خواهند برد اما در این میان باید به نکاتی توجه داشت:
اول- باز پس گرفتن بازار و ایجاد مشارکت اقتصادی کاری ساده نیست و به مقدمات فراوانی نیاز دارد . صرف بازدید هیاتهای تجاری اروپایی از ایران نمیتواند منجر به بهبود روابط میان دو طرف شود . ایران در موقعیتی است که میتواند برای شرکای خود شرط و شروطی را تعیین کند. در سالهای گذشته اروپاییها با تنگ شدن حلقه تحریمها فرصت بازار ایران را از دست دادند و طبیعتا بازگرداندن فرصتهای از دست رفته کاری ساده نیست اما میتوان در سایه تعامل دو طرف انتظار داشت که وضعیت برای هر دو طرف بهبود یابد .
دوم - در طول سالهای غیبت اروپایی ها بسیاری از موقعیت های تجاری ایران ، نصیب چینیها، کرهایها و برخی شرکتهای خاور دور شد .هر چند اقتصاد ایران ظرفیت جذب شرکتهای اروپایی را دارد اما در شرایط جدید طبیعتا باید موقعیت تازه بازار ایران را مد نظر قرار دهند و به واسطه این موقعیت ویژه، پیشنهادهای تازه و جذابی را برای ورود دوباره به بازار ایران در دست داشته باشند .
سه - ورود هیاتهای تجاری اروپایی به ایران نشان دهنده آن است که خود غرب نیز چشم انداز آتی را مثبت می بیند . بازار ایران یک باره از فعالان اقتصادی اروپایی خالی نشد و این اتفاق در طول یک دوره زمانی نه چندان کوتاه رخ داد . طبیعتا در آن زمان بخش اقتصادی سیگنالهایی را دریافت کرده بود که ادامه فعالیت در ایران را چندان مثبت ارزیابی نمیکرد و حالا همین بخش از حضور در ایران استقبال میکند ، به این ترتیب باید انتظار داشت به زودی وضعیت ایران بهبود فراوانی یابد و تحریمها در بسیاری از حوزهها برطرف شود .
چهار - ایران باید از موقعیت پیش آمده استفاده کافی را ببرد . هر گاه اروپا تحریم خرید نفت از ایران را لغو کرد، ایران میتواند خرید کالا از اروپا را مد نظر قرار دهد . به این ترتیب با لغو تحریم نفتی ایران ، مراودات ایران و شرکای قدیمی از سر گرفته خواهد شد . پیش از تحریمها حجم مراودات میان ایران و اروپا به 25 میلیارد یورو میرسید . حالا در این میان ایران میتواند سهم از دست رفته اروپا از بازار را برآورد کند وبرنامه ریزی دقیقی را در این خصوص داشته باشد .
پنج - بدون تردید رفت و آمد هیات های تجاری در میان مدت به انعقاد قرارداد و سرمایه گذاری در حوزههای مختلف اقتصادی ایران منجر خواهد شد . باید انتظار داشت که در این دوره صنایع فراوانی از سرمایه ها بهرهمند شوند اما دولت تدبیر و امید ، در شرایط تازه باید نگاهی جدید داشته باشد. در سالهای گذشته حضور اروپاییها در ایران و تولید کالا به واسطه سرمایه گذاری آنان مصرف داخلی داشت اما باید نگاهی تازه داشت . میتوان از این فرصت استفاده کافی را برد و اقتصاد ایران را به اقتصاد جهان گره زد . ایران در حال حاضر یکی از باثبات ترین کشورهای منطقه است و میتواند از این ثبات بهره اقتصادی فراوانی را برد . به عنوان مثال میتوان با یک برنامهریزی دقیق شرایطی را ایجاد کرد تا به واسطه آن شرکتهایی که در ایران برای تولید کالا سرمایهگذاری میکنند به بازار منطقه نگاه کنند و تنها بازار داخلی را مد نظر قرار ندهند.
در این صورت اقتصاد ایران با اقتصاد منطقه آمیختگی فراوانی خواهد یافت و دیگر تحریم ایران و پس زدن آن از سوی کشورهای غربی چندان ساده نخواهد بود. دولت تدبیر و امید نیز باید به تمامی بخشهای اقتصادی گوشزد کند که در مذاکرات خود این مولفه ، یعنی بازارهای منطقه و فراتر از بازار داخلی را مد نظر داشته باشند .
شش- به زودی شمار هیات های تجاری که از ایران بازدید خواهند کرد بالا خواهد رفت . شاید برای برخی این چنین تلقی شود که این بازدید ها زودهنگام است و با توجه به عدم انعقاد قرارداد در این مذاکرات، چنین نشست و برخاستهایی ثمر ندارد . اتفاقا این وضعیت نشان میدهد ایران در آستانه تحولی بزرگ است و تحریمها به زودی لغو خواهد شد.
اگر شرکتهای اروپایی صبر میکردند تا تحریمها به طور کامل لغو شود و تحرکات خود را آغاز کنند، بدون تردید طی کردن مقدمات طولانی میشد این در حالی است که به وضعیت کنونی میتوان به چشم موقعیتی برای طی کردن تشریفات و تدارکات نگاه کرد و از آن بهره کافی را برد .
بیروت، ماشههای انفجار در ریاض
سعدالله زارعی در روزنامه کیهان نوشت:
اقدامات تروریستی همزمان در عراق، سوریه و لبنان بیانگر آن است که این سه کشور درگیر توطئه مشترکی هستند که دشمنان منطقهای و فرامنطقهای جبهه مقاومت به آنان تحمیل کردهاند و از این رو اگرچه بعضی از این دشمنان بعد از هر حادثه به نوعی ابراز تأسف میکنند ولی نه تنها نمیتوان آنان را از این جنایات مبرا دانست بلکه اسناد و دلایل فراوانی وجود دارند که نقش آنان در طراحی و مدیریت این اقدامات برملا میکند.
اما به موازات شکست طراحیهای تروریستی در سوریه و عراق شاهد تمرکز تروریستها روی لبنان بودهایم و حال آنکه لبنان با سایر اضلاع جبهه مقاومت تفاوت اصولی دارد. در لبنان برخلاف عراق و سوریه یک دولت مقتدر وجود ندارد. در این کشور اساساً به معنای واقعی کلمه دولت وجود ندارد کما اینکه ارتش مقتدری هم ندارد تا در معرض این سؤال قرار گیرد که دولت و ارتش در لبنان به نفع چه فرد یا طایفه و به ضرر چه فرد یا طایفهای است.
دولت لبنان یک دولت توافقی است که در آن بخشهای مختلف مسیحی، شیعه و اهلسنت هر یک سهم معینی دارند و دروزها نیز سهم مشخصی دارند از این رو در ادبیات سیاسی سیستم لبنان را موزائیکی و سهمالقومی خواندهاند. نکته دیگر این است که وضع لبنان به گونهای است که نمیتواند تهدیدی علیه یکی از دو همسایه خود باشد.
براین اساس نفوذ تروریزم در این کشور یک پدیده طبیعی نیست. در لبنان هیچ قوم یا طایفهای از موضع ایدئولوژی و مذهب سخن نمیگوید و مذاهب هم کارکرد قومی پیدا کردهاند و از این رو وقتی گفته میشود سهمیه مسیحیان یا سهمیه اهل سنت یا سهمیه شیعیان به هیچ وجه به این معنا نیست که گروهی از موضع فلان دین یا مذهب و گروه دیگر از موضع دین یا مذهب دیگر دنبال حداکثری کردن منافع همکیشان خود است.
مذهب در لبنان تنها جداکننده گروهی از گروه دیگر در معادلات سیاسی - اجتماعی است همه هم در این کشور پذیرفتهاند که با مذاهب و ادیان دیگر برادرانه کار کنند. در لبنان حدود 35 درصد جمعیت را شیعیان، حدود 20 درصد جمعیت را مسیحیان، حدود 28 درصد را اهل سنت، نزدیک به 7 درصد را دروزها و 10 درصد را بقیه طوایف تشکیل میدهند. چنین تقسیمبندی، طوایف مختلف را به همزیستی با یکدیگر فرا میخواند اما با این وجود شاهد وقوع اتفاقات تروریستی در این کشور هستیم. این موضوع به خوبی نشان میدهد که پدیده تروریزم و خشونت یک پدیده داخلی در لبنان نیست و از سوی کشورهای خاص هدایت میشود. اما چه کشورهایی؟!
در هر کجا که نتوان رد پای عوامل برنامهریز و هدایت کننده را شناسایی کرد، در لبنان این کار بسیار آسان است. بر هم زدن وضع فعلی در لبنان قاعدتاً به ضرر شیعیان و بخصوص در این ایام به ضرر حزبالله لبنان است چرا که شیعیان اگرچه به دلیل ساختاری از قدرت رسمی چندان برخوردار نیستند ولی به دلیل آن که از اکثریت جمعیتی برخوردارند، از نظر اجتماعی- سیاسی موقعیت برتری دارند و با شکلگیری و سامانیابی حزبالله، اینک به یک قدرت برتر نظامی هم دست یافتهاند که البته این نیرو به شهادت عملکرد 30 ساله خود هویت طایفهای نداشته و به کل جامعه لبنان مربوط میشود ولی به هر حال حزبالله در تکمیل موقعیت شیعیان نقش مهمی را ایفا کرده است.
تغییر این وضعیت قطعاً به ضرر حزبالله و شیعیان است هر چند که سیستم سیاسی حقوقی این کشور موقعیت شیعیان را به نسبت سایر اقوام در پایینترین وضعیت دیده است ولی همین مقدار که از جنبه اجتماعی در اکثریت شیعه پذیرفته شده و موقعیت حزبالله هم بعنوان موقعیت برتر مورد پذیرش قرار گرفته است برای شیعیان مهم است. اما جدای از این تحلیل گروه موسوم به «عبدالله عزام» رسماً اعلام کرده است که تا بازگشت حزبالله از سوریه به لبنان به اقدامات تروریستی علیه مراکز شیعه در لبنان ادامه میدهد کما اینکه همین گروه مسئولیت اقدامات اخیر علیه مراکز ایرانی در لبنان را بعهده گرفت و آن را با حمایت ایران از سوریه مرتبط کرد.
پس کاملاً معلوم است که موضوع اقدامات تروریستی در لبنان یک موضوع جبههای است، جبههای که نمیخواهد اسد بر تروریزم در سوریه غلبه کند و جبههای که نمیخواهد ایران و دولتهای همگروه خود از تحولات منطقهای سربلند خارج شوند. پاسخ به این سؤال که چه کشورهایی در ردیف مخالفان اقتدار منطقهای ایران قرار دارند کار دشواری نیست.
در تحولات لبنان، عربستان سعودی با صراحت از لزوم تغییر مناسبات خارجی لبنان سخن میگوید یعنی بطور کاملاً آشکاری میگوید لبنان نباید در جبهه مقاومت باقی بماند! جدای از اینکه عربستان اگر در فضای اجتماعی لبنان جای پای محکمی داشت باید از ثبات لبنان حمایت میکرد و نه تغییر از طریق ترور، این سیاست در واقع سیاست مشترک آمریکا، رژیم صهیونیستی و عربستان است.
در اینجا آمریکا و اسرائیل توانایی مواجهه مستقیم با حزبالله را ندارند آنان پیش از این تجربه کردهاند، تجربه شکست سیاست نظامی آمریکا در لبنان در سال 1363 که منجر به ترک 30 ساله لبنان شده و تجربه شکست رژیم صهیونیستی در جنگ 33 روزه در سال 1385 که رساندن سران این رژیم به شروع جنگ جدید را با تأمل زیاد مواجه کرده است، بر این اساس است که عربستان سعودی از طریق استخدام رسمی تروریزم و اعزام آشکار به لبنان و اظهارات صریح مقامات ارشد این کشور مبنی بر لزوم تغییر در سیاست خارجی لبنان وارد گود شده است.
از آنجا که آمریکا و رژیم صهیونیستی اگر به این صورت عمل کنند امکان بقاء در هیچ بخشی از منطقه را ندارند این مأموریت را به عربستان سپردهاند تا با مذهبی خواندن اقدامات تروریستی روی سیاست ترور و مزدوری سرپوش بگذارد.
اما اینکه فلش اقدامات تروریستی به سمت لبنان رفته است به دلیل آن است که از منظر سعودیها بخش قابل توجهی از توجه جبهه مقاومت به سوریه به خاطر سهم سوریه در ثبات بخشی به وضعیت شیعیان است و از این رو وقتی خود لبنان در معرض تهدید قرار گیرد تا حد زیادی فلسفه تمرکز جبهه مقاومت روی سوریه از بین میرود. البته این یک نگرش خطا میباشد چرا که از یک طرف جبهه مقاومت نگرش طایفهای و مذهبی ندارد و از سوی دیگر این جبهه میداند که اگر سوریه از دست برود دولتهای لبنان و عراق نیز آسیب میبینند.
از منظر آمریکا، رژیم صهیونیستی و عربستان، فشار بر لبنان میتواند حزبالله را به درون لبنان بکشاند و با چنین اتفاقی میتوان نظام سوریه را ساقط کرد و بعد از آن به سراغ حزبالله رفت. این هم یک جمعبندی سراسر خطاست، چرا که از یک طرف بقاء و پیروزیهای اخیر اسد در سوریه عمدتا مرهون دو دسته از تحولات درون سوریه است. سوریه از یک سو طی یکی- دو سال اخیر به یک نیروی قوی جدید موسوم به «دفاع وطنی» دست یافته است که خود ارتش مستقل قدرتمندی است که از قضا برای چنین رویاروییهایی تربیت شده، آموزش دیده و سازمان پیدا کرده است. از سوی دیگر به موازات مقاومت و استقامت مردم و دولت سوریه مخالفان نتوانستهاند استقامت بورزند و ضمن تعارض میدانی با یکدیگر به ضعف گرائیدهاند.
نکته دیگر این است که به فرض آنکه حضور حزبالله در سوریه کمک ویژهای به بقاء دولت سوریه کرده است، حزبالله با درگیری داخل لبنان، نمیتواند موقعیت استراتژیک در سوریه را رها کند و برای حفظ موفقیتهایی که بدون یک سوریه متحد حفظ آنها آسان نیست به درون لبنان بازگردد. بر این اساس اینکه انفجارهای ضاحیه و درگیریهای طرابلس و فتنه صیدا و هر اقدام دیگر در لبنان، حزبالله را وادار به انتخابهای خطرناک کند، نشدنی است. اما البته این نکته هم گفتنی است که برای کمک به اسد، حزبالله تنها گزینه جبهه مقاومت نیست. امروز در کل منطقه صدها هزار نیروی ورزیده وجود دارند که در صورت لزوم برای حفظ سوریه وارد میدان میشوند.
حدود سه هفته پیش در یک کنفرانس مشترک بین مقامات وزارت خارجه ایران و ترکیه در استانبول یکی از مقامات ترکیه از هیئت ایرانی پرسید شما چه زمانی از حمایت از اسد منصرف میشوید؟ به او گفته شد، شما در طول این 35 سال آیا حتی برای یکبار دیدهاید که ایران متحد خود را در وسط میدان تنها گذاشته باشد؟ کاملا پیداست که برای ایران حفظ سوریه و در واقع حفظ جبهه مقاومت اگرچه هزینههایی دارد ولی امر کاملا ممکن و تجربه شدهای است. ایران و سایر اجزای جبهه مقاومت در طول این 35 سال انواعی از بحرانها را تجربه کرده و از همه آنها پیروز بیرون آمده است.
اقدامات تروریستی آل سعود در لبنان البته میتواند خطراتی را هم در پی داشته باشد. اگر عربستان بتواند لبنان را با یک درگیری فراگیر مواجه کند و وحدت نسبی کنونی را تبدیل به بدبینی بین اقوام لبنانی کند، زمان به نفع رژیم تلآویو به پیش خواهد رفت و در این صورت امکان این فراهم میشود که سران رژیم صهیونیستی و بخصوص با خامیهایی که در بنیامین نتانیاهو سراغ داریم بخواهند شکست بزرگ سال 1385 را به نوعی جبران کنند، در واقع اقدامات سعودیها میتواند رژیم صهیونیستی را گرفتار خطای استراتژیک کند.
البته واضح است که اگر این اتفاق بیفتد، از یک سو منطقه در مخالفت با اسرائیل و آمریکا همگراتر میشود و اختلاف درون منطقهای کنونی تا حد زیادی فروکش میکند و از سوی دیگر یک بار دیگر اسرائیل شکست سنگینی را تجربه خواهد کرد چرا که در جنگ 33 روزه اگرچه سوریه بعنوان متحد حزبالله کمک اساسی به پیروزی حزبالله و شکست اسرائیل کرد ولی وارد جنگ نشد. ایران نیز اگرچه کمکهای موثری در تفوق عملیاتی حزبالله بر اسرائیل در اختیار لبنان قرار داد ولی در جنگ وارد نشد. وضع عراق در سال 1385 نیز به گونهای نبود که بتواند نقشی در مقابله با رژیم صهیونیستی بعهده بگیرد در حالیکه همین امروز امکانات زیادی از مجموعه این کشورها آماده شدهاند تا در صورت حماقت تلآویو سرنوشت اسرائیل را مشخص کرده و به حافظه تاریخی تبدیل نمایند. این را اسرائیل بخوبی میداند و از این روست که علیرغم دخالت فراوان در اقدامات تروریستی، نقش خود را مخفی کرده است.
مصر و روزهای پرتنش پیشرو
جعفر قنادباشی کارشناس مسائل مصر در روزنامه تهران امروز نوشت:
برای درک و فهم آنچه که در صحنه سیاسی مصر در حال حاضر میگذرد باید چند موضوع محوری از جمله شالودههای تحولات کنونی این کشور را مورد بررسی قرار داد. مصر کنونی در آستانه برگزاری انتخاباتی است که میتواند برای نظامیان و دیگر طرفداران احیای نظام سابق بسیار تعیینکننده باشد. همچنین چگونگی حضور مردم در انتخابات و چگونگی ترکیب نامزدهای انتخاباتی هم میتواند نمایانگر شرایطی باشد که زمینهساز تحولات آینده است. در تشریح علل استعفای کابینه آقای ببلاوی، همه توجهات به تاثیرات متقابلی که این استعفا بر انتخابات دارد یا تاثیراتی که انتخابات پیشاپیش بر وقوع چنین تحولی داشته ارتباط پیدا میکند؛ به این ترتیب که مشکلات موجود در مصر بخصوص مشکلات اقتصادی سبب پیدایش یک سلسله نارضایتیهایی شده که انتساب آن به نظامیان به معنی ایجاد نقطه ضعفی مهم در کارنامه آنها و همچنین عاملی برای شکست نامزدشان در انتخابات خواهد بود.
بدیهی است که استفاده ببلاوی و اشارات وی به ناتوانیاش در عرصه حلوفصل مشکلات اقتصادی نیز نظامیان و بخصوص شخص آقای السیسی را در افزایش دامنه مشکلات اقتصادی تبرئه میکند و باعث میشود اتهامات از روی السیسی برداشته شود. اعضای کابینه تقصیر را به گردن میگیرند و السیسی مبرا میشود. با این همه علاوه بر عللی که مربوط به انتخابات آینده مصر است،علل دیگری هم میتواند زمینه پیدایش چنین رویدادی را در مصر فراهم کرده و زمینهساز رویداد کنونی در صحنه سیاسی این کشور باشد که بخش عمدهای از آن در اختلافات درونی میان سیاسیون سابق و نظامیان کنونی نهفته است. اختلافاتی که مربوط به سهم هر یک در صحنه سیاسی است و طبیعتا در چنین موقعیتی امکان بروز بیشتری پیدا کرده است.
اما علل دیگر را باید در طرفهای خارجی بخصوص ارتجاع منطقه و دولتهای غربی جستوجو کنیم؛ دولتهایی که علاقهمند به شکلگیری نوعی ترکیب سیاسی در مصر هستند که نه تنها به سیاستهای آنها در منطقه زیانی وارد نکند، بلکه منافع دراز مدت آنها را نیز تامین کند. عربستان و برخی کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس همزمان با اعطای کمکهای مالی هنگفت به مصر، خواستار اجرای برخی سیاستهای مورد نظر خود در این کشور هستند که طبیعتا اختلافاتی را در درون دولتمردان کنونی ایجاد میکند. این در حالی است که موضوع روابط با روسیه و چگونگی انعقاد قراردادهای تسلیحاتی با روسیه نیز موجبات یک سلسله واکنشهای دولتهای غربی را در صحنه سیاسی مصر فراهم کرده است.
البته بنا به گزارشهای مختلفی که منتشر شده،نارضایتی سیاسی هم در مصر افزایش پیدا کرده است بهگونهای که اقدامات سرکوبگرانه علیه طرفداران رئیسجمهور سابق، نتیجه دلخواه کودتاگران را در بر نداشته و موجبات افزایش دامنه اعتراضات خیابانی را نیز فراهم کرده است.
در حال حاضر برخی از گروهها و احزاب سیاسی در مصر که عمدتا از گروههای سکولار و لیبرال هستند نیز در مخالفت با روند کنونی به اسلامگراها پیوسته و این نگرانی را در کودتا گران ایجاد کردهاند که مصر روزهای پرتنشی را در پیش خواهد داشت.
با وجود اینکه آقای ببلاوی به عنوان نخستوزیر و کابینه وی بر ادامه حضورشان در صحنه سیاسی تا زمان انتخابات تاکید میکنند ولیکن به نظر میرسد که سناریوی موردنظر آنها در مورد استعفا نتواند فضای سیاسی مصر را تحتتاثیر قرار داده و مقاصد آنها را محقق سازد و طبیعی است که با شکاف عمیقی که میان خواستههای اسلامگراها که جمعیت بزرگی را تشکیل میدهند و نظامیان وجود دارد،مصر همچنان باید در انتظار روزهای پرالتهابی باشد.